ترسم آن روز سرآيي تو كه من سر بروم
تشنه لب از لبت اي چشمه ي كوثر بروم
گه به دنياي خيالم گذري گاه به دل
هر دمي از پي ِ يك عالم ديگر بروم
مهر تو ذره صفت داد سحر تاب مرا
كه شوم مشرقي و تا تو به خاور بروم
آن چنان دور شد از ساحل امّيد دلم
در سرم نيست كه ديگر سرِ لنگر بروم
غيبتت اي مه خرداد مرا وا دارد
كه در اين ظلمت شب بر در آذر بروم
از هماغوشي زيبايي ِ تو با چشمم
عقـــبِ قابله ي قافيه پرور بروم
كرده پيمانه طلب مستي چشمت از من
شده ام لاله ي دلخون كه به ساغر بروم
عهد كردم چو رسد لحظه ي رفتن ازخاك
به فداي قد و آن قامت م بروم
بهرام باعزت
كه ,ي ,لاله ,ام ,از ,ي ,ام لاله ,لاله ي ,قابله ي ,ي قافيه ,چشممعقـــبِ قابله
درباره این سایت